آلونک
هر روز پشت پنجره می ایستم نـــه نمیــــدانــــی! هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام، در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد! نـــه نمیــــدانــــی! هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دلنــا آرام چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…! ﺭﻭﯼ ﻣـﺮﺯ ﺑﺎﺭﯾﮑــﯽ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ... تکـﺜﯿﺮ ﺗــــــﻮ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ... بـــﮧ ســـیــــم آخــــر .. دلم هوای دیروز را کرده ، شرلوک هولمز کاراگاه معروف و معاونش واستون به صحرا رفته بودند و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و به آسمان نگاه کرد. بعد واستون را بیدار کرد و گفت: «نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه میبینی؟» واستون گفت:«میلیون ها ستاره میبینم.» هولمز گفت:« چه نتیجه ای می گیری؟» واستون گفت:« از بعد معنوی نتیجه میگیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه میگیریم که زهره در برج مشتری است پس باید تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه میگیریم که مریخ در موازات قطب است، پس باید حدود سه نیمه شب باشد.» شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت:«واستون تو احمقی بیش نیستی! نتیجه اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند!» در زندگی ما بعضی وقت ها بهترین و ساده ترین جواب کنار دستمان است ولی ما آنقدر به دور دست ها نگاه میکنیم که آن را نمی بینیم. در باغ جھان، دلم گلی می جوید / امروز گل سپیده ات می روید *** میلاد تو طلوع نور *** تو وجودت واسه من یه معجزه ست / مثل تو ھیچ کجا پیدا نمیشه *** روزی که تو اومدی روی زمین / یھ فرشتھ کم شد از آسمونا *** تولد تو تولد من است ، من تمام طول سال بیدار مانده ام *** روز میلاد توست و من ھمچنان در آرزوی لحظه ای ھستم *** وجود زیبایت وارد به دنیا میشود / ھدیه سالروزش این آوا میشود *** میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بھار است *** باز کن پنجره ھا را که نسیم ، روز میلاد اقاقی ھا را جشن میگیرد *** روز میلاد تو ، روز صدور شناسنامه عشق است . . . *** اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم *** خدای اطلسی ھا با تو باشد / پناه بی کسی ھا با تو باشد *** خدای اطلسی ھا با تو باشد / پناه بی کسی ھا با تو باشد *** روز میلاد تو باران آمد روز میلاد تو بود که ھوا بوی شبنم وشقایق می داد . . . *** امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید / گویی بساط عیش مداوم به من رسید *** میدانم امروز بارھا و بارھا تولدت را تبریک گفته اند *** تولد تو تولد یک زیبایی ، تولد یک بھار تولد آرامش *** نازکم روز میلادت مبارک صد سال جاوید باشی *** ای ظرافت تپش قلب چکاوک ، تو را بر رفیع ترین قله ی احساسمان قرار داده *** گل غنچه کرد و غنچه شکفت شاید تنها کسی نبودم که دوستت داشتم ، اما کسی بودم که تنها تو را دوست داشتم ! کــــــــــــل دنیــــــا هم بگویند دوستم دارند ٫ فایده ندارد ... اما دوستت دارم های تـــــــــــــــــــــــو چه غوغــــــــایـــــی مــی کنـد ......!!!!!!! زندگی!!! کلاهت را به هوا بینداز... که من دیگر حال بازی کردن ندارم! تو بردی... هَـمیشه بـآید کَسـی باشد کـــہ مــَعنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد هَـمیشه بـآید کسـی باشد تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد بـآید کسی باشد کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد… کسی بـآشد کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن بفهمد به توجّهش احتیآج داری بفهمد کـــہ درد دارے کـــہ زندگی درد دارد بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ همیشه باید کسی باشد . خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند ! . خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند ! . خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد ؟ . . خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ، چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا ، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند ؟ . . خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده . . .! خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ، هوای عاشقان را داشته باش . . . دوستت دارم... دوستت دارم! دوستت دارم... دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد... چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد. . مسئله اینجا تمام نمشود .مهم ترین نگرانی وقتی است که میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم میگویی ولی افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد, با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند. . . . که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند.. پارسال زیر باران، با او راه می رفتم ... نگران دلتنگی هایم نباش باید بازیگر شوم ، زندگی یعنی: دیشب با خدا دعوایم شد ...... در خاطرش جایی دارم...
که بیشتر از خودش تــــــــــو را
بخواهد…
و بیشـــتر از تــــــــو…
هیـــــــــــچ نخواهد..
و تــــــــــو ...
برایش تـــــــمام زندگی باشی
فکر می کنم « شاید دوباره برگردد! »
اما چه فایده !
هیچکس حتی به اشتباه
دو بار به کوچه ی بُن بست نمی رود...
ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟــﻢ
ﻧﻪ ﺑﻮﺩﻧــــــــــﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻭ ﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــــــﺖ ﺭﺍ ...
ﯾﻌﻨــــــﯽ ..
ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ
ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .....
ســـآز مــــے زنـــــم امـشـَــب
بــــﮧ کـــورـے چـشـــم دنیــــا
کـــــﮧ ســــــآز مـخـــآلــف مـے زنــَــد
بـــآ مــَـن ! !
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:دلــــــــــــــم.....!!!
هوای روزهای کودکی را ..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !
.
.
. دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !
امروز دلم دل ای دل ای میخواند / چون میلاد تو را خدا مبارک گوید
تولدت مبارک
در قلبی مھ گرفته بود نفسی گرم در فضای سرد و غریب
گلی شکفته در بھار
تولد یک شعر دلنشین شعری در واژه ھای نگاھت و در قافیه ھای کلامت
تولدت مبارک
روز میلاد قشنگت میمونه / توی تقویم دلم تا ھمیشه . . .
تولدت مبارک
.
مثل گل شکفتی بین آدما / گل سر سبد بودی بین اونا
تولدت مبارک عزیزم
که مبادا روز تولد تو تمام شود ، و من در خواب بمانم
و نتوانم به تو بگویم ، تولدمان مبارک !
که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم
تو را در آغوشم بفشارم و با عشق بگویم
تولدت مبارک
عاشقی چون من بی پروا میشود / در شعر تولد غرق رویا میشود
اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشود
تولدت مبارک
اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست
تولدت مبارک
و بھار ، روی ھر شاخه کنار ھر برگ شمع روشن کرده است . . .
لمس بودنت مبارک
عشق من تولدت مبارک
اگر اشک بودم مثل باران بھاری به پایت می گریستم
اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
اگر عشق بودم آھنگ دوست داشتن را برایت مینواختم
ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما ھر چه ھستم دوستت دارم
تولدت مبارک
تمام لحظه ھای خوب یک عمر / به جز دلواپسی ھا با تو باشد . . .
تولدت مبارک
تمام لحظه ھای خوب یک عمر / به جز دلواپسی ھا با تو باشد . . .
تولدت مبارک
میلاد پاکت مبارک
نور ستاره ای در شب تولدت / انگار که فرشته ای از ازل رسید . . .
فرشته ی من تولدت مبارک
شاید واژه ھای تبریک آنھا را زیباتر بوده اند
اما با عشقی را که من به ھمراه تبریکم روانه قلب مھربانت میکنم
قابل قیاس نیست روز میلاد تو روز شکفتن غنچه ھای مھربانیست ، با تمام وجود دوستت دارم
تولدت مبارک
تولد یک فرشته ، تولد زلالی دریا ، تولد عشق
تمام واژه ھا برای توصیف خوبیھای تو حقیرند
و ھنوز جمله ای کھ بشود تورا با آن وصف کرد متولد نشده
تولدت مبارک عزیزم
پیوند من و تو نزدیک است
میدانم
قاصدکم تا آن روز سپید باشی
و با تمام وجود فریاد بر می آوریم که روشن ترین فرداھا تقدیم تو باد . . .
تولدت مبارک
و خداوند در بھترین روز تاریخ زیباترین ھدیه اش را به ما داد
میلادت مبارک
امّا...
امسال، راه رفتنش را با دیگری، زیر باران اشکهایم دیدم...
شاید باران پارسال، اشکهای شخصی دیگر بود!!!
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق
سکــوتی است در برابر همه اینها !!!
اینجا اگر سیل هم بیاید هیچ سکوتی شکسته نمی شود
و هیچ بغضی،در فریاد نمی ترکد
اینجا به ظاهر آرام است و هیچ تلاطمی رودخانه را به هم نمی ریزد
و هیچ صدایی گوش را نمی آزارد
پس
بیا و کنارم بنشین بی آنکه نگران دلتنگی هایم باشی
آرامش را بازی کنم
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم
باز باید مواظب اشک هایم باشم
باز همان تظاهر همیشگی ” خوبم … ”
بخند هرچند که غمگینی،
ببخش هرچند که مسکینی،
فراموش کن هر چند که دلگیری.
اینگونه بودن زیباست هر چند که آسان نیست!
ﻋﺸــــﻖ ” ﯾﻌﻨﯽ..
حـــــتی اگه …
ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !!
بدونی نمیشه !!
…
ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ!
ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ…
ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ…
با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......
رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد
صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد ....!!
دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی
جواب سلامم را هم نمی دهد
دلم تنگ همان کسی است که وَقتی
از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند
دلم تنگ است...تنگ
نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم